رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Wednesday, October 30, 2002

وقتي دلت مي گيره ديگه حوصله هيچ كس نداري. دلت مي خواد تنها باشي . مي دوني من وقتي دلم مي گيره گريه ام نمي گيره. در عوض دوست دارم داد بزنم ولي معمولآ كسي پيدا نميشه!!!


Monday, October 21, 2002

انديشه مكن كه شانه هايت سنگين شود
انديشه مكن كه از كشيدن بار ديگران ناتواني
در شگفت مي ماني از نيروي خويش
در شگفت مي ماني كه به رغم ضعف خويش چه مايه توانايي
مارگوت بيگل


Sunday, October 20, 2002

تراژدي تكراري روابط
تراژدي تكراري گذر زمان

ارتفاع كم كوه
مثه يه درياي كم عمق
مثه يه رود كم آب و بي حال
مثه من و تو!


Friday, October 18, 2002

چه خوب يادم هست
عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد
"وسيع باش وتنها و سر به زير و سخت"
؟


Thursday, October 17, 2002

اگر گاهي به پوچي هاي دنياي مدرن نخنديم در ظلمت يأس ها خواهيم پژمرد


Sunday, October 13, 2002

شرف دست همان بس كه نوشتن با اوست
بهترين دلخوشي من با اوست.

مشیری



رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot