رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Friday, February 11, 2005

در چاه بسته ات چه می يابی؟ خزه ی دريايی؟ مانداب؟ صخره؟ با چشمانی بسته چه مي بينی؟ زخمها و تلخی ها را؟ زيبای من در چاهی که هستی آنچه را در بلندی ها برايت کنار گذاشته ام نخواهی ديد. دسته ايی ياس شبنم زده را، بوسه ای ژرفتر از چاهت را.

پابلو نرودا- مونا



رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot