رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Thursday, July 03, 2008

کلمات ِ نم کشیده ِ کپک زده.
چه کسی مسوول است جز من که با روزمرگی خودکشی کردم.
رای دستم را که زدم دیگر هیچ وقت برنگشت...
این بار عزای خودم را گرفته ام.این بار برای خودم گریه می کنم.
تو فکر می کنی چقدر نزدیک تر و صمیمی تر. ولی من می دانم که چقدر به عقب برگشته ام...
یادم هست که آخرین بار دغدغه ام بی آرایه نوشتن بود.
نمی خواستم ریا کنم. نمی خواستم پشت کلمات پنهان شوم...
زور می زنم که بنویسم. من با نوشتن فکر می کنم. من با نوشتن می توانم نوشته های دیگر را بخوانم.
من با نوشتن می توانم سرخوش زندگی کنم.



رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot