رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Thursday, December 17, 2009

ذره ذره آب می شوم توی دست های خودم
دست دست می کنم برای آب دادن به خودم
تا این که ذره ذره خشک می شود دست هایم، خودم
خشکی دست هایم، تردی وجودم، خیسی چشمهایت
ذره ذره تمام می شود دست هایم، وجودم، چشمهایت
  پوسته ها، خون ها، نگاه ها





رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot