رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Saturday, July 23, 2011

بین آدم ها پرسه می زنم 
رنگ عوض می کنم, دیگری می شوم
"تو با منی اما من از خودم دورم" می شوم

آدم های جدید سخت اند.
نمی دانی دسته فنجانشان کجاست.



صدای خنده ها و چنگال ها 
دور یک میز باریک کم نور
هوا را گرم کرده است.

تو بگو پس چرا هیچ کس
یک نفس صدای گرم را تجربه نکرده است؟






رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot