رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Wednesday, August 08, 2012

تو با مني اما، من از خودم دورم
تو مي روي اما، من با خودم قهرم
تو دور مي شوي اما، من، من ديگر هرگز هيچ وقت برنمي گردد
تو صدايت محو مي شود اما، من از هميشه كرتر مي شوم



رها شده ام از قيدها، بندها
معلق شده ام در هوا
تلو تلو مي خورم و با جريان مي روم
خودم را نگاه مي كنم از دهليزها 
لحظه هايي كه غريبه اي هستم در خانه خودم



رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot