رهاوی
< < < < < <<


رهاوی



فرستادن نظرات



آرشيو


Sunday, September 01, 2013

لحظه های انتظار پایان ندارد
روزها تا فردا، زنگ ساعت تا صبح
دلم را، دستم را به ثانیه ها سپرده ام
حالم را آینده گرفته است
رفته ام که خودم را تحویل بدهم، معرفی کنم
به یک سازمان ترک اعتیاد
اعتیاد به لحظه ها، به گذر زمان

نمی رسم اما به سازمان ترک اعتیاد
در راه مانده ام بس که معتادم به لحظه ها، به گذر زمان
گذران، گذران، گذران، گذران



رهاوی

کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازِی
در قناری ها نگه کن در قفس
تا نیک دریابی کز چه در آن تنگناشان باز شادی هاشان شیرین است

کمترین تصویری از یک زندگانی
آب، نان،آواز
ورفزون تر خواهی از آن
گاه گه، پرواز

ورفزون تر خواهی از آن، شادی آغاز

آنچنان بر ما به نان و آب
این جا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد، شوق پروازی نخواهد بود

شفیعی کدکنی





[Powered by Blogger]

blog*spot